@~@~@~@~@~@
دیشب، داشتم ميخوابيدم که يهو يه پشه اومد صاف نشست رو دماغم
يه نيگا بهش انداختمو گفتم : سلام
*aahay*
گفت : عليک
*ajibeh*
گفتم : چيه؟
*Aya*
گفت: ميخوام نيشت بزنم
*are_are*
گفتم : بيخيال ... اين دفه رو کوتا بيا
*narahat*
گفت: تو بميري راه نداره گشنمه
*khoraki*
گفتم : الان ميتونم با مشتم لهت کنم
*ajibeh*
گفت : خودتم ميدوني که تا بياي بزني جا خالي دادمو مشتت ميخوره وسط دماغت
*khandidan*
به نظر حرفش منطقي ميومد
گفتم : خيلي پستي
*odafez*
ي دفه آهي بلند از ته دلش کشيد و ساکت شد
گفتم چي شد؟؟
گفت : حاضري ؟
*jar_o_bahs*
گفتم: تا جوابمو ندي نميذارم بزني
*dava_kotak*
وقتي اصرارمو ديد . دستمو گرفت و گفت : دنبالم بيا
گفتم کجا؟؟؟
*Aya*
گفت: مگه نميخاي جواب سوالتو بدوني ؟پس هيچ نگوو و دنبالم بيا
*ver_ver*
از جام بلند شدم و باهمديگه راه افتاديم و رفتيم رفتيم و بازهم رفتيم
گفت: هنوزم اصرار داري بدوني يا همينجا کارو تموم کنم ؟؟
*montazer*
گفتم : اينهمه راه اومدم تا جواب سوالمو بگيرم ... بريم
*talab*
يهو يه لبخند زد و با دست زد به پشتم و گفت: اين پشتکارته که منو کشته
*malos*
راستش از شما چه پنهون ،يه جورايي ازش خوشم اومده بود
*hir_hir*
به اين فکر ميکردم که اونقدا هم بچه بدي نيس
*labkhand*
تو اين فکرا بودم که يهو گفت : آهاااي پسر رسيديم
*baaaale*
گفتم : خب
*ajibeh*
گفت :خب که خب
گفتم : زهر مااار ..پس جواب سوالم چي شد؟؟
*talab*
يهو ديدم اشک تو چشماش حلقه زد و سرشو انداخت پايين
*gerye*
گفتم :چيه ؟
*haaaan*
گفت : اين سوراخو که ميبيني توش زنو بچم زندگي ميکنه
اونشبي که يه پيف پاف خالي کردي تو اتاقت يادت مياد ، لعنتي؟؟
*gerye*
گفتم : آرره .چطور ؟؟
*ajibeh*
گفت: زن من اونشب اومده بود تو اتاقت . ولي توئه بی معرفت با اون زهرماري که به خوردش دادي اونو افليج کردي . الان من موندم و70،80 تا بچه قد و نيم قد و يه زن افليج
*gerye*
اونم به اين خاطرکه توئه لعنتي حاضر نبودي يه چيکه از اون خونتو به ما بدی
*bi asab*
سکوت سنگيني بينمون برقرار شد
*narahat*
بغضي تلخ داشت گلومو فشار ميداد . راسشو بخوايد ديگه طاقت نيووردمو زدم زير گريه
*gerye_kharaki*
از فرداي اونشب ما باهم شديم عين دوتا دوست خوب هرشب مياد پيشمو تا دلش ميخاد ميذارم خون بخوره راستش خودش حد و حدودشو ميدونه و هيچوقت سواستفاده نميکنه حال زنشم خدارو شکر روز به روز داره بهتر و بهتر ميشه
تا اينکه ديشب ديدم دوتايي با زنش که يه عصا زير بغلش داشت
اومدن پيشم
جاي همگي خالي
دوتاييشون نشستن رو دماغم و گفتن : بزنيم ؟؟
منم خنديدمو گفتم : هرچقد دلتون ميخايد بزنيد .خوش باشيد
*bazi_bazi*
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
يعني تا آخر نشستي خوندي؟؟؟؟؟؟؟
واقعاکه
آدم انقدر بيكار؟؟؟
حتماً لیسانس هم داری
یعنی کار دیگه ای نداری جدن ؟؟؟ اشکال نداره
خودمم تا آخرش خوندم
بیکاریم اخه
@~@~@~@~@~@